ما همه مهاجریم حتی آنها که در وطن خویش اند
ما همه مهاجریم حتی آنها که در وطن خویش اند

مهاجرت به مثابه امری خلاقانه در روانکاوی

نویسنده: فرانسیسکو گنزالس

زمان مطالعه: 6 دقیقه

مقدمه: در این مقاله نویسنده به موضوع مهاجرت از منظر روانکاوانه پرداخته است. با مهاجرت مکان زندگی ما تغییر می کند. سوژه مهاجر، وظیفه خوگیری با محیط جدید و فرهنگ جدید را پی می گیرد اما قبل از آن هر مهاجری چیزهایی را از دست داده است. با مهاجرت، فرد شیوه‌های بیان واژگان، طعم فضاها، بافت ساختمان‌ها، و کل زمینه‌ای از صداها و مانند آن را هم از دست می‌دهد.

 

بر روی کره زمین چیزی به نام دولت یا مرز ذاتی نداریم. با این حال، مرزبندی‌هایی در جهان هست که سبب می‌شود مکانی واحد در آن واحد دربرگیرنده اموری متفاوت باشد.

نقطه آغازین بحث: همه ما مهاجریم!

نقطه‌ی شروع بحث ما درباره‌ی مهاجرت، پیرامون حسی از دیگری‌بودگی فرد مهاجر نیست، بلکه آن شکلی از بیگانگی است که قوام‌بخش همه‌ی انسان‌هاست و این بیگانگی ما را فرامی‌خواند  تا دست به نوآوری بزنیم. به معنایی همه‌ی ما مهاجر ایم. فرد مهاجر میان دو فرهنگ قرار دارد، یکی فرهنگ گذشته‌اش و یکی فرهنگ جامعه‌ی کنونی.

چند فرهنگی بودن زندگی امروز

امروزه مرزهای چندفرهنگی در همه‌ی ابعاد زندگی جاری است: در مرزهای طبقاتی، جنسیتی، نژادی، قومیتی و… که فرهنگ‌های یکپارچه را از میان می‌برند. بنابراین امروزه همه ما در جهانی چندپاره زندگی می‌کنیم. در نتیجه امروزه به معنایی، همه‌ی ما مهاجر ایم. بنابراین مطالعه‌ی پدیده‌ی مهاجرت منحصر به مهاجران نیست، بلکه می‌تواند برای کل فعالیت روان‌کاوی درس‌آموز باشد، زیرا همه‌ی مراجعان و روان‌کاوان به معنایی مهاجر اند.

مهاجرت سرچشمه آغازی نو است

مهاجرت سرچشمه‌ی  آغازی نو است، و تمایزی ایجاد می‌کند میان آن زمان و اکنون، تمایزی که مهاجر را به شروعی نو فرامی‌خواند. حتی در آغاز روان‌کاوی، یعنی در متون خود فروید هم می‌توان ردپاهای جابه‌جایی‌های مهاجرت را پیدا کرد.

اسطوره‌ی ادیپ، که الگوی ساختارمند شدن جنسیت است، داستان فردی است که از سرزمین‌اش تبعید می‌شود. و این مساله به سرنوشت فردی ادیپ محدود نمی‌شود. بلکه سرنوشت کل جامعه را دربر می‌گیرد. بالا و پایین‌های سرنوشت و بی‌رحمی‌های ناخودآگاهی ادیپ را ناگزیر می‌کند به سرزمین خود برگردد، امری که به تبعید او منجر می‌شود. همان‌گونه که رویاها، به نوعی، تبعید شدن محرک‌های نخستین اند.

 

فروید و مهاجرت

افزون بر این، فروید کتاب “موسی و خداباوری توحیدی” را در تبعید نوشت. در این کتاب می‌توان تاثیر این تبعید را در اندیشه‌ی فروید پیدا کرد. زیرا این اثر به گونه‌ای نوشته شده که گویی چندپاره است. ایده‌ی این اثر نیز به مهاجرت مرتبط است. زیرا موسی یک مصری بود که تبعید شد و خداباوری توحیدی یهودی هم به عنوان تکرارِ (از رهگذر بازگشت امر سرکوب‌شده) خداباوری مصری فرض می‌شود، امری که در واقع موسی بر عبریان آتنی تحمیل می‌کند.

بنابراین روان‌کاوی از درون و بیرون همواره در مهاجرت غرقه بوده است. زیرا فرایند تحلیل روان‌کاوانه، اساسا لحظه‌ی اکنون را به عنوان لحظه‌ی اصیل در نظر می‌گیرد و از آن گذشته را می‌سازد، درست همان‌گونه که مهاجر ناگزیر است گذشته را از منظر اکنون بازسازی کند.

اهمیت مکان و روانکاوی

مکان، مقوله‌ای است که تا حدود بسیاری روان‌کاوی آن را نادیده گرفته است. مهاجرت به ما نشان می‌دهد که مکان چه میزان اهمیت دارد. وینیکات صورت‌بندی معروفی دارد مبنی بر این‌که فضای گذار، نخستین جایگاهِ شکل‌گیریِ فرهنگ است.

فضای خالی یعنی عرصه‌ی امور بالقوه. بنا به نظر وینیکات زندگی حقیقی به چیزی بیش از روابط شی‌ای سالم نیاز دارد: نیازمند بازی است. بازی خود مستلزم زمین بازی است، یعنی یک محیط، جهانی مادی فراتر از روابط انسانی.

وینیکات تصریح می‌کند که روابط شی‌ایِ بسنده برای دست یافتن به حس اطمینان برای بازی در یک فرهنگ ضروری است. اطمینان بر اساس وابستگی قابل اتکا به یک ابژه ساخته می‌شود، که از رهگذر عشقی که فرد مراقب آن را فراهم می‌کند، محیطی امن را ایجاد می‌کند. کوتاه این‌که اطمینان، فرافکنیِ ذهنیتِ ما به محیط مادیِ ابژه‌های بیرونی را ممکن می‌کند.

تمایز فضای گذار و مکان فرهنگ

می‌توان تمایزی سودمند میان فضای گذار و مکان فرهنگ در نظر گرفت. فضای گذار بر دامنه‌ای روانی از امر بالقوه دلالت دارد. این فضا، امری انتزاعی است، دامنه‌ای است میان ابژه‌ی ذهنیت و ابژه‌ای که به طور عینی ادراک شده است: یعنی شکاف یا خلاء‌ای میان آن‌چه بسط من است و آن‌چه بسط من نیست.

درون این دامنه‌ی بالقوه، اگر شرایط مناسب باشد، شاید تولید فرهنگی پدیدار شود. به عبارت دیگر، فضای بالقوه مرحله‌ای تهی است که درون‌اش بازی فرهنگ می‌تواند رخ دهد. از سوی دیگر، مکان به عنوان یک محیط مادی خاص، بافت محسوس امر محلی را با خود به همراه دارد. بافت مکان، ماتریسی پهناور و متمایز را شکل می‌دهد، محیطی که در آن روابط شی‌ای مجسم می‌شوند.

چه چیزهایی را با مهاجرت از دست می دهیم؟

آن‌چه ما هنگام مهاجرت از دست می‌دهیم صرفا امور خاص سازمان‌دهنده‌ی واژگان و دستورزبان یا شبکه‌ی مشخصی از قواعد و قوانین عرفی و مانند آن نیست، ما همچنین شیوه‌های بیان واژگان، طعم فضاها، بافت ساختمان‌ها، و کل زمینه‌ای از صداها و مانند آن را هم از دست می‌دهیم.

در غیاب این امور، دیگر واژگان به درستی به امور شکل نمی‌دهند؛ ژست‌ها بدفهمیده می‌شوند و اعتماد به جهان ابژه‌های دیگرانِ محبت‌ورزی که شرط ضروری بازی فرهنگی است هم از میان می‌رود، در نتیجه اعتماد به ساخته‌‌های فرهنگی که شرط ضروری توانایی برای شکل‌دهی به روابط انسانی است هم از دست می‌رود.

به همین شکل، اعتماد در محیط درمانی است که اعتماد در ارتباط میان مراجع و درمان‌گر را ممکن می‌کند و کار دشوار ادغام با فرهنگ نو را ممکن می‌کند.

سازگاری با محیط نو

سوژه‌ای که دچار جابه‌جایی شده است، به عبارتی همان مهاجر، باید با یک محیط نو خو گیرد، محیطی که به سادگی با فرافکنی‌های خیالی او سازگار نمی‌شود. دیگر امور محیطی، غذاها، واژگان و … مانند قبل شکل‌پذیر و آشنا نیستند.

و البته که مهاجر لهجه، ژست‌ها، غذاها و دیگر مولفه‌های فرهنگی خود را وارد محیط جدید می‌کند و باید به نوعی آن‌ها را به فرهنگ و فضای نو “ترجمه” کند. و همان‌طور که همگان می‌دانند، در ترجمه همواره چیزی از میان می‌رود.

آن‌چه از دست می‌رود یعنی مولفه‌ای که وارد زبان مقصد نمی‌شود، بازمانده‌ی تفاوت فرهنگی است. اما در این جا، آن‌چه رخ می‌دهد صرفا فقدان تروماتیک، ورود خشونت‌آمیز و بیگانگی برطرف‌نشدنی نیست، بلکه فضایی نو است که امکان نوآوری را هم فراهم می‌کند.

این فضای مرزی که امکان نوآوری و دگرگونی را فراهم می‌کند تفاوت بنیادینی با پروژه‌ی تحلیل روان‌کاوانه ندارد، زیرا روان‌کاوی هم چیزی نیست جز یک گفتگو برای خودی و آشنا کردن امر بیگانه‌ی درون ما.

این متن خلاصه ای است از این منبع:

Immigration in Psychoanalysis: Locating Ourselves, by Julia Beltsiou (Editor) Chapter one:  Immigration as Psychological Opportunity.

error: Content is protected !!