زبان و مهاجرت
تعارض تفرد جدایی در ارتباط با زبان مادری و زبان جدید
جولیا میرسکی (1991)
زمان مطالعه: 8 دقیقه
مقدمه: مهاجرت با احساس عمیقی از فقدان همراه است. فردِ مهاجر، وطن، خانواده، دوستان، فرهنگ و زبان خود را در حالی از دست میدهد که نه تنها زندگی روزمره او را در برگرفته ، بلکه مهمتر از آن، هویت شخصی و بازنمایی درونی ابژههای او را به خود اختصاص دادهاند.
« نکته ای که برای مهاجر بسیار دردناک است، ترک زبانی است که با آن زندگی کرده و هرگز نمی تواند آن را با زبان دیگری جایگزین کند.» (فروید)
مهاجرت و فقدان
مهاجرت با احساس عمیقی از فقدان همراه است. فردِ مهاجر، وطن، خانواده، دوستان، فرهنگ و زبان خود را در حالی از دست می دهد که نه تنها زندگی روزمره او را در برگرفته ، بلکه مهمتر از آن، هویت شخصی و بازنمایی درونی ابژه های او را به خود اختصاص داده اند.
اکثر مهاجران در تسلط بر زبان جدید با مشکلاتی مواجه می شوند. استعدادهای فردی، سن مهاجرت و میزان شباهت زبان مادری و زبان جدید قطعا ًبر روند یادگیری زبان جدید تأثیر می گذارد، اما عوامل عاطفی نیز اهمیت بسیاری دارند.
زبان در چارچوب جفت مادر-کودک فراگرفته می شود
اکتساب گفتار و زبان در چارچوب جفتِ مادر-کودک اتفاق می افتد. درواقع فرآیند یادگیری بیانِ کلامیِ وضعیت های حسی-حرکتی و عاطفی، تنها در تعامل با یک ابژه مورد عشق و اعتماد میتواند روی دهد.
انسیو معتقد است که صدای مادر همچون پوششی پر طنین است که کودک را مانند پوستی، از ابتدای تولد در برگرفته است.
کراف نیز در چندین تصویر بالینی بی نظیر، چنین ارتباط نزدیکی را میان زبان مادری و روابط مادر-کودک نشان می دهد. برای مثال، در موردی بالینی، بن بست درمانی تنها زمانی برطرف گردید که تحلیلگر شروع به صحبت به زبان دوم بیمار صحبت کرد.
این رویداد اینگونه تعبیر گشت که زبان مادری بیمار (که تحلیل با آن آغاز شده بود)، به این دلیل مقاومت بیمار را برانگیخته که تداعی کننده مادر مداخله گر و بیش از حد محافظ او بود.
به همان اندازه بوکسبام بر اساس چنین مواد بالینی، بر کارکرد دفاعیِ زبان دوم تمرکز دارد. زبان مادری با تکانه ها و آرزوهای بدوی تری همراه است و زبان جدید می تواند فرصتی، برای ساخت یک سیستم دفاعی جدید در برابر زندگی کودکانه گذشته فراهم آورد.
تعارضات ادیپی و پیش ادیپی (در ارتباط با زبان مادری) ممکن است به دلیل گذر از روابط جفتی به روابط سه گانه مجددا برانگیخته شوند.
در این مرحله کودک ممکن است احساس کند که از رابطه صمیمانه میان والدین خود بیرون انداخته شده است، زیرا او نمی داند بزرگترها چه می گویند.
او احساس تنهایی و انزوا می کند و زبان پنهانی والدین، ممکن است موضوع حسادت، نفرت و میل پرشور او شود.
گرینبرگ و گرینبرگ معتقد اند که وقتی مهاجر زبان خود را از دست می دهد و قادر به درک زبان مخفی محیط جدید خود نیست، این تجربه اولیه (تعارضات ادیپی و پیش ادیپی) باز فراخوانده می شود و مشکلات فراگیری زبان جدید، ناشی از ناامیدی های شدید اولیه است.
فراگیری زبان و گفتار در چارچوب فرآیندها و تعارضات تفرد-جدایی (در نظریه ماهلر)
ارتباط کلامی با شروع سومین خرده مرحله تفرد – جدایی، یعنی مرحلهی نزدیکی خواهی، آغاز میشود. در آغاز نزدیکی خواهی، مادر از یک پایگاه امن به فردی تبدیل میشود که کودک نوپا میخواهد اکتشافات روزافزون خود در جهان را، با او در میان بگذارد و او از کلمات، برای نشان دادن این میل به مادر استفاده می کند.
استفاده از زبان یکی از اکتشافات لذت بخش در آغاز خودمختاری است که با اولین آگاهی کودک از جدایی همراه است. کودک متوجه می شود که از رهگذر زبان می تواند خواستار برآوردن امیالش شود، مادر را صدا بزند، توجه او را جلب کند، خوشحالی اش را به زبان بیاورد و…
همچنین زبان به کودک در تسلط بر احساسات خود در مورد جدایی نیز کمک می کند، برای مثال دریکی از موارد متعدد بالینی ارائه شده توسط مالر و همکاران، کودک نوپای 3 ساله ای که در جدایی از مادرش مشکل داشت، اغلب بازی ای را می کرد که در آن، در را پشت سر خود می بست و می گفت : «من برمی گردم». ضمیر شخصی «من» همچون کلمه «نه»، نقش مهمی در رشد حس هویت دارند.
رشد زبان در زمان نزدیکی خواهی، به کودک احساس توانایی بیشتری برای کنترل محیط خود می دهد. این موضوع امکان رشد فردی را فراهم می کند، به عبارتی برای کودک زمینه ای را فراهم می آورد که فاصله بهینه، در نزدیکی با مادر (به صورتی که در عین حال از او جدا هم باشد) پیدا کند، که محرک و فرصتی است برای اعمال استقلال و لذت فزاینده در تعامل اجتماعی. توانایی کلامی در طول خرده مرحله چهارم تفرد-جدایی به سرعت رشد می کند و به آرامی جایگزین سایر روش های ارتباطی می شود. زبان، با کمک به ایجاد بازنمایی ذهنی از خود (self) به صورت متمایز از بازنمایی ابژه، نقش اصلی را، در تسهیل شکل گیری هویت خود ایفا میکند.
مهاجرت عامل برانگیختن تعارضات در مرحله تفرد-جدایی
از دست دادن زبان مادری در مهاجرت با احساس عمیق از دست دادن هویت خود و ابژه های درونی همراه است. یادگیری یک زبان جدید شامل درونی سازی ابژه و بازنمایی های خودِ جدید است و فرآیند درونی جدایی را مجددا فعال می کند.
در نوجوانان مهاجر به روشنی می توان مشاهده کرد، که احساسات دوسوگرایانه-ای را نسبت به وطن و کشور جدید نشان می دهند، برای آنها وطن خود و کشور جدید، تقریبا در جایگاه والدین آنها قرار می گیرند.
درواقع مهاجرت تنها زمانی امکان پذیر می شود که مکانیسم دوپاره سازی اعمال و میل واپس رانده شده به سوی وابستگی انکار شود. عشق و خشم باید حل و فصل و یکپارچه شود، تا بازنمایی هر دو کشور بتواند به طور کامل و واقعی ایجاد شود.
زبان مادری و زبان جدید (برخلاف وطن و کشور جدید) ابژه های دوسوگرایی واقع نمی شوند. اغلب، به تعبیر استنگل بیشتر مهاجران بزرگسال با زبان جدید بدون مقاومت دوسوگرایی مواجه می شوند و به زبان مادری خود وفادار باقی می مانند.
در حالی که دلبستگی به وطن نشان دهنده کشش واپس رانده ای است که با نیازهای خودمختاری در تعارض است، دلبستگی به زبان مادری ممکن است عاری از تعارض باشد، به دلیل اینکه ماهیت و رشد زبان نه تنها در مقابل، بلکه در جهت نیازهای خودمختاری عمل می کند. گرینسون در این راستا بیان می کند که گفتار وسیله ای برای حفظ ارتباط با مادر و همچنین جدا شدن از او است.
حمایت مادر، مهم ترین عامل در جهت یادگیری زبان جدید
کودکان معمولا ًزبان جدید را راحت تر از بزرگسالان یاد میگیرند، زیرا در فرآیند شکل گیری هویت خود، بیشتر پذیرای تقلید و همانندسازی هستند.
اگر مادر از کودک در راستای یادگیری زبان جدید حمایت کند، زبان دوم به عنوان محرک فکری و اجتماعی جدید عمل میکند و همچنین زمینه جدیدی را برای تمرین خودمختاری کودک فراهم می آورد.
اما وقتی مادر نتواند از کاوشهای فرزندش در زبان جدید حمایت عاطفی کند (به دلیل مقاومت خودش، وفاداریاش به زبان مادری یا سایر عوامل شخصیتی) کودک با تضاد میان تمایل او به تجربه کردن و تمرین استقلال، و نیازِ او به حفظِ پیوند خود با مادر، مواجه می شود.
مظاهر این تضاد ممکن است از یک «پرش» به زبان جدید از یک سو، تا اختلال در فراگیری زبان جدید از سوی دیگر متغیر باشد.
برای نمونه برای فهم بهتر این موضوع، اگر فردی در مرحله رشدی تفرد-جدایی مهاجرت کند، این تعارض ممکن است محور مشکلات پس از مهاجرت فرد شود و سازگاری و حل و فصلهای قبلی و همچنین تعادل روانی را مختل کند.
قابل توجه است که فرآیند اساسی در مهاجرت و یادگیری زبان جدید بدون توجه به سنی است که مهاجرت در آن اتفاق می افتد.
ماهیت خاص فرآیند و منطقه خاص اختلال در مراحل رشدی هر فرد، توسط دستاوردهای رشدی قبلی و واپسروی ها، ماهیت و میزان حمایت عاطفی فعلی که مهاجر دریافت می کند و همچنین توسط عوامل فرهنگی و محیطی تعیین می شود.
شکاف فرهنگی و سازگاری مهاجران
قابل ذکر است که بسیاری از مطالعات جامعه شناختی از این موضوع حمایت میکند که هر چه شکاف بین فرهنگ وطن و فرهنگ کشور میزبان بیشتر باشد، سازگاری مهاجران مشکل سازتر است. با این حال، مانند هر تغییر عمده ای در زندگی، مهاجرت لزوما ً آسیب زا نیست و برای بسیاری از مهاجران فرصتی دوباره برای حل تعارضات اولیه و تکمیل رشد شخصی خود است.
منبع: https://psycnet.apa.org/journals/pst/28/4/618.html
فایل صوتی زبان در مهاجرت را می توانید در اینجا بشنوید: