اختلالات خوردن و مهاجرت
وحشت از مهاجرت، مرزها و اختلالات خوردن
سو کگرس[1](2020)
تفکر روانکاوی درباره افراطگرایی
روانکاوی به روشن سازی روانشناسیِ جنبش سیاسیِ نژادپرستی و توتالیتر (تمامیت خواهی) کمک بسیاری کرده است، این روشن سازی، به ایده های فروید درباره جابه جایی و قربانی کردن برمیگردد، به عبارتی تمایل ما برای پیدا کردن دیگرانی که بتوانیم مسائل خود را به آنها فرافکنی کنیم و در نتیجه به طور خودشیفته گونه ای (نارسیسیستیکی) از خودمان محفاظت کنیم.
«سلامت» ملی و فردی
در اینجا پیام اصلی این است که مرزها پر از معنای واقعی و نمادین برای افراد و ملتها اند. استناد دیدیه انجو[2]درباره ایگو پوست[3]مرتبط با همین مسئله است، که در آن بر دستاورد اساسیِ ایجاد یک مرزِ مؤثر پوستی در تبدیل شدن به یک ایگو تأکید می کند.
از یک چارچوب نظری متفاوت، نظریه سیستمها نیز سهم بسیاری دارد، چرا که سازمان موفق، سازمانی است با مدیریت نفوذپذیری که، برای هر سیستم بازِ پررونق ضروری است.
مرزهای بیش از حد سفت، سخت و نفوذناپذیر، ظرفیت سازمان را برای انجام وظیفه خود، خفه خواهد کرد. همچنین پژوهش های متقاعدکنندهای از بیاشتهایی[4] وجود دارد که آن را، محصول و اعتراضی علیه انتظارات و ادعاهای جامعه مدرن درباره نقش زنان و وسواس تحمیلشده به بدن آنها میداند.
پس گرفتن کنترل در اختلالات خوردن
بروچ[5]اولین نویسندهای بود که بر نقش کنترل، در پویایی بی اشتهایی، تأکید کرد.
وی مطرح کرد که چگونه کنترلِ دریافت غذا، میتواند به بیمار مبتلا به بیاشتهایی (آنورکسی) حس تسلطی را دهد که در دیگر زمینههای زندگی خود فاقد آن است.
درواقع، گویی آنچه که فرد بی اشتها سعی دارد بیش از هر چیز دیگری کنترل کند، دنیای درونی اش است.
استدلال در این باره سخت نیست که وحشت از مهاجرت[6]زمانی اتفاق میافتد، که سطح بسیاری از اضطراب در یک کشور وجود دارد، وضعیت اقتصادی مدیریت ناپذیر است و جمعیت «بومی» احساس عدم کنترل بر زندگی خود دارند.
اغلب احساس میشود که مهاجرت یک «مشکل» اقتصادی، با «آنها» است که «شغل ما» را می گیرند وسبب کاهش دستمزدها یا افزایش هزینه های حمایتِ آموزشی و رفاهی می شوند.
درواقع، افراد بومی با این افکار نیازِ پس گرفتن کنترل زندگی شان را، نشان می دهند. بنابراین می توان استدلال کرد که پویایی احساسی پیرامون مهاجرت، تا حدی برآمده از مسائل اضطراب و کنترل اند.
دفاع از تهاجم، دعوت و «ورود ممنوع»
درباره ماهیت دفاع «ورود ممنوع» در نشانهشناسی زنان جوان آنورکسی، ادعا میشود که زن جوان، به عنوان یک کودکِ دریافت کننده فرافکنی های سمی مراقبان خود، مورد استفاده قرار میگیرد (کسانی که رابطه میان ظرف و محتوا[7]را معکوس کردهاند)، و از کودک انتظار می رود که نگرانیها و حالات مادر را در خود جای دهد. این امر منجربه نیاز به بیرون نگهداشتن همه چیز می شود، گونه ای دفاع سریع برای جلوگیری از آنچه به آنها تحمیل شده است.
درحالی که به آسانی می توان دید که دیوار ترامپ، مظهر مکانیزمهای دفاعی «ورود ممنوع» در دنیای سیاست مهاجرت است، که معتقد به ایجاد مانعی برای جلوگیری از ورود مهاجران است.
انکارنیاز، نفرت از نیازمندان و نفرت از وابستگی
فرد آنورکسیک به شیوهای بسیار خاص، در حال جنگ با نیازِ انسان بودن است. او نمیتواند این واقعیت را تحمل کند که برای زنده ماندن به تغذیه نیاز دارد. برای بعضی مهمترین پویایی این است که نیاز را از بین ببرند و بدن را به خاطر نیاز به هر چیزی تنبیه کنند.
درسالهای اخیر، نیازمندان، به ویژه در قالب تعداد زیادی از پناهندگانی که تلاش میکنند از پویایی های خشونتآمیز در کشورهای خود فرار کنند، به کانون ترس و نفرت تبدیل شده اند.
اغلب، آنها را با تروریستها یکی میدانند و این را به عنوان توجیهی برای تلاش درراستای دور نگهداشتن آنها استفاده می کنند. درحالیکه ظلم هایی که به مهاجران و پناهندگان می شود ممکن است ناشی از نفرت و ترس از نیازمندانی باشد که نیازمند بودن را در ما فرافکنی می کنند.
پویایی مهاجرت در راستای دورنگهداشتن، به ویژه درباره مهاجرانی به کار میرود که به وجود آنها وابسته هستیم. زیرا شغلی مرتبط با پرستاری از افراد پیر، کودکان و افراد با نیازهای خاص را برعهده دارند. آنها از نیازهای ما مراقبت میکنند و به دلیل نیاز به انکارِ نیازمندی، بخشش پذیر نیستند.
طمع و نیاز
انکار اجباری گرسنگی و نیاز، گاهی اوقات پوششی برای انکار خشونت آمیز احساسات حریصانه است. در نظریه کلاینی، آرزوی حریصانه برای غارت سینه و بدن مادر وحشتناک است، بنابراین در فرد بی اشتها، این حالت ذهنی باید با غلبه بر تمام گرسنگی طبیعی، خفه شود.
همچنین ترسی از والدین مداخله گر نیز احساس می شود که به طور طمع آمیزی، کودک در حال رشد را استعمار کرده و به دلایل خاص او را بیش از حد تحریک می کنند.
گویا این ترسهای خودآگاه و ناخودآگاه پیرامون مهاجرت و مرزهایمان، به طمعِ غارتگر خودمان مرتبط است که مشخصه استعمار است.
همه میدانیم که غرب از رهگذر تصاحب و ظلم به رونق رسیده است. از این رو، ترس و نفرتِ آرزوهای حریصانه خودمان به سوی مهاجرانی فرافکنی می شوند، که ظاهرا ًمیخواهند به اینجا بیایند تا از تأمین «سخاوتمندانه»کار و رفاه ما آزاد شوند، آنها حریص اند، نه ما.
همچنین ترسی نیز از حسادت و رنجش آنها پیرامون ستم و استثمار قبلی ما وجود دارد، زیرا ناخودآگاه یا نیمه آگاهانه، میدانیم که حسادت، کینه و احساسات انتقام جویانه بالقوه را برانگیخته ایم و از آن می ترسیم.
گرایش جنسی اختلالان خوردن
فرد آنورکسیک، ذهن را با دغدغه دائمی درباره غذا و تحریف فرآیندهای فکری برآمده از گرسنگی، پر میکند و تمام تکانه های جنسی را دور نگه می دارد. به طور مشخص رشد جنسی را باجلوگیری از قاعدگی و کاهش ویژگی های جنسی ثانویه مانند پستان ها و باسنِ پرتر، مختل می کند.
اغلب نژادپرستی و وحشتِ مهاجرت نیز به شدت با اضطراب جنسی همراه شده اند. تصویر سیاهپوستان در گذشته اغلب با خیال پردازی/ترس از قدرت جنسی و آزادی بیشتر آنها آمیخته می شد، که احساس تهدید برای جمعیت بومی را برانگیخته میکرد.
در ایالات متحده باتوجه به بزرگتر بودن جمعیت سیاهپوستان، پیشبینی از افزایش جمعیت سفیدپوستان ارائه دادند، گویی در درون این پویایی، طیفی ازاضطراب های جنسی نهفته است که «دیگری» از نظر جنسی قویتر و فعالتر دیده میشود یا نمادی از یک تمایل جنسی خارج از کنترل است که باید سرکوب شود.
ترامپ برخی از جمعیت های مهاجر را با متجاوزان یکی دانسته است، و هرگاه مهاجران یا افرادی از فرهنگ های «دیگر» در تجاوز جنسی دخیل باشند، کیفیت خاصی در وحشت وجود دارد.
حمله به باروری و زوج ادیپی: اختلالات خوردن
ایده ای درراستای درک بی اشتهایی به منزله حمله به رابطه میان والدین، با تأکید ویژه بر باروری این زوج وجود دارد.
لارنس بر حمله به زوج ادیپی تأکید می کند، که نفرت و ترس از تمایلات جنسی والدین، پویاییِ خفه کردنِ باروری و میل جنسی را در زنِ جوان تغذیه می کند.
دیده می شود که فرد آنورکسی به شدت تلاش می کند تا این ایده که یک زوج والدین جنسی وجود دارد را از ذهن خود دور نگه دارد و کلِ عرصه جنسی را « سفید» کند.
دررابطه با نوع نمادین تر زوج، می توانیم فکر کنیم که دیدگاه ملی گرا/توده گرای افراطی(که در ترامپ میبینیم) تا حدی ناشی از نفرت از همکاری های بین المللی است که توسط اتحادیه اروپا تجسم یافته است.
شاید یکی از توضیحات ناخودآگاه این باشد که، این بدن ها برای والدینی هستندکه به شیوه ای متحد عمل میکنند و یک اتحاد قوی میان والدین را به نوزاد نشان می دهند. کلیت ایده همکاری بین المللی، اغلب با ترس از مهاجران مرتبط است. زیرا نمایانگر باز بودن، نسبت به «دیگری» و البته پتانسلی برای جنبش مردم است.
آلودگی و خلوص در اختلالات خوردن
درگذشته عقیده ای توسط افراد نسبتا آزادی خواه بیان می شد، مبنی بر اینکه نگران هستند که فرزندان دورگه چنین اتحادیه هایی برای داشتن نژاد مختلط با مشکل مواجه شوند.
درحالیکه می توانست نگرانی های مشروعی از این نوع وجود داشته باشد، اما شاید اغلب راهی پنهان، برای مشروعیت بخشیدن به نژادپرستی بود. تحلیلی دیگر این است که، در پسِ آنچه بیان می شد، ترس بدوی از آلودگی، آرزوی حفظ خلوص نژادی خیال پردازی شده بود.
در اینجا همبستگی بین ذهن افراد آنورکسی و احساس آنها مبنی بر اینکه غذا، آنها را آلوده و کثیف میکند، وجود دارد. اشتیاق بدن لاغرِ «پاک»، بدون گوشت اضافی وجود دارد.
شباهت های نزدیکی میان حالت روانی نژادپرست/فاشیست و بی اشتها/بولیمیک یا اختلالات خوردن وجود دارد. طرز فکر ضدمهاجران، ذهنیتی است که درآن میتوان خلوص نژاد را با دور نگهداشتن همه کسانیکه ممکن است آنرا آلوده کنند، حفظ کرد.
خودشیفتگی
بی اشتهایی یا اختلالات خوردن به عنوان «یک چارچوب شناختی و رفتاری بسیار سازگار برای بیان و حفظ موقعیت خودشیفتگی» مطرح شده است.
فرد آنورکسی «یک دنیای قادر مطلق، که در آن بیمار همه قوانین را وضع می کند و بر یکی از اساسی ترین نیازهای خود پیروز می شود» را می آفریند و در آن زندگی می کند.
شعارهای توده گرایی مانند «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» آغشته به ویژگی های خودشیفتگی است. اشتیاقیست برای بازگشت به حالتی استثنایی که در آن فرد (حداقل در خیالپردازی) خاص و برتر شناخته می شود.
تمپل درمورد دولت توتالیتر(تمامیت خواه) می نویسد: «دفاع پارانوئید موفقیت آمیز است، زیرا قدرت، برآمده از ضعفِ فرافکنی، آسیب پذیری و احساس گناه به دیگران است، درحالی که خود را با تمام چیزهای خوب، درست و قوی می شناسند». «ما» قبلا ً(براثر استثمار) عالی بودیم، و اکنون آنقدرها هم بزرگ نیستیم، و تحمل این زخم خودشیفته غیرممکن است.
تبلیغات و دروغ
برای حفظ موقعیت خودشیفتگی بزرگترین قربانی، حقیقت است: ارتباط واقعی با واقعیت. از بارزترین پیوندهای میان دو مجموعه از پدیده های موردبحث، استفاده از تبلیغات[8]و دروغ است. فرد آنورکسی به خودش دروغ می گوید که بدنش چگونه است. او چاقی و درشتی را در جایی میبیند که دیگران سلامتی و جذابیت را می بینند.
نوجوان آنورکسی، خودِ نیازمند خود را، در راستای حفظ نشانههای خود، در معرض تبلیغات بیرحم قرارمیدهد و بیماری خود را با دروغهای دیگران تقویت میکند.
دونالد ترامپ آشکارا، مکررا و گستاخانه درباره تهدید بودن مهاجران دروغ گفته است (و حتی در صورت عدم دروغ، از روش های تبلیغاتی مانند برجسته کردن جنایات خاص توسط مهاجران استفاده کرده است).
ترس و نارضایتی
این امری عادی است که وقتی مردم از آینده هراسان و از گذشته پر گلایه هستند، توده گرایی و افراط گرایی رشد می کند.
درچنین وضعیتی، مردم حتی بیش از حد معمول مشتاق یک راه حل ساده برای تهدیدها و مشکلات پیچیده اند.
یک نوجوان بی اشتها ممکن است از ترس آینده واکنش نشان دهد، و همچنین ممکن است به دلیل آسیب واقعی که در کودکی به او وارد شده است، احساس نارضایتی داشته باشد.
[1] Sue Kegerreis
[2] Didier Anzieu
[3] skin ego
[4] anorexia
[5] Bruch
[6] immigration panic
[7] container/contained
[8] propaganda