ما همه مهاجریم حتی آنها که در وطن خویش اند
ما همه مهاجریم حتی آنها که در وطن خویش اند
مادر شدن

مادر شدن در سرزمین بیگانه

درباره مادر شدن در مهاجرت

مادر شدن در سرزمین بیگانه[1]

پراتیوشا تومالا-نارا[2]

مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه


در فرهنگ‌های مختلف، مادر شدن سؤالات مهمی را در مورد انتقال زندگی و توسعه هویت برای بسیاری از زنان و فرزندانشان مطرح می‌کند. اگرچه ادبیات روانکاوانه بر نقش مادران در رشد کودک، به ویژه در اوایل دوران کودکی تأکید می‌کند، کاوش در دنیای درون‌روانی مادران که تحت تأثیر بافت اجتماعی-فرهنگی قرار دارد، محدود بوده است.


به طور خاص، حوزه افسردگی مادر و آسیب‌شناسی روانی و تأثیر آن بر رشد کودک، بیش از جنبه‌های غیر آسیب‌شناختی مادران مورد توجه قرار گرفته است. فرآیند مادر شدن در سرزمین جدید، چالش‌های خاصی را در شکل‌گیری هویت مادران مهاجر ایجاد می‌کند. تأثیر دوسویه تحول مادر و سیستم خانواده، پیامدهای مهمی برای رشد کودک دارد. همچنین جابه‌جایی فرهنگی هم بر معضلات مادری تأثیر می‌گذارد.

تجربه مهاجرت

روند واقعی مهاجرت به یک کشور جدید، تأثیرات عمیقی بر روان‌شناسی فردی و ساختار و پویایی خانواده دارد.

اختر (1999) عوامل روانی-اجتماعی مختلفی را که در تجربه مهاجر دخیل هستند، شامل این موارد می‌داند: انگیزه و شرایط مهاجرت، دسترسی به سوخت‌گیری در بافت قومی شخصی، سن مهاجرت، سازمان شخصیت پیش از مهاجرت، ماهیت کشور مقصد، وسعت تفاوت‌های فرهنگی که بین کشور مبدأ و کشور میزبان وجود دارد، نحوه استقبال کشور میزبان، تجربیات کارآمد در کشور جدید و تولد فرزندان. این متغیرها در زندگی زنانی که به عنوان مادر مهاجرت می‌کنند یا در کشور جدید مادر می‌شوند، معانی منحصربه‌فردی دارند.

فانتزی‌های قبل از مهاجرت

یکی از قوی‌ترین عناصر سازگاری زنان مهاجر، تصاویر و تخیلات کشور جدید قبل از ترک کشور مبدا است. برخی از زنان از محیط‌های حرفه‌ای شهری مهاجرت می‌کنند و برخی دیگر از محیط‌های سنتی و روستایی می‌آیند که در آن افراد تجربه کمتری از تغییرات اجتماعی فراگیر دارند. زنان مهاجری که از کشورهای جنگ‌زده فرار کرده یا از خشونت‌های سیاسی جان سالم به در برده‌اند، ممکن است کشور جدید را هم به‌عنوان پناهگاه و هم به‌عنوان مکانی برای گذار ببینند.

با وجود تفاوت در شرایط پیش از مهاجرت، انتظار می‌رود که زنان حامل سنت‌های فرهنگی برای فرزندان خود در کشور جدید باشند. زنان همچنین تمایل دارند خود را به عنوان رابطی تعریف کنند که می‌تواند به تسهیل سازگاری آن‌ها با محیط فرهنگی جدید کمک کند.

جدایی از کشور و زبان مادری

تناقض میان فانتزی‌های پیش از مهاجرت و سازگاری واقعی با کشور جدید، بازتاب روند سوگواری برای از دست دادن سرزمین مادری است. ستیز مهاجران با احساسات غم، گناه و اضطراب، در کنار آمدن با زمینه‌های فرهنگی متفاوت، تغییر در هویت‌های فرهنگی را فعال می‌کند.

یکی از زمینه‌های جدایی که برای بسیاری از مهاجران برجسته می‌شود، از دست دادن قابلیت استفاده از زبان مادری و انطباق با زبان و سبک جدید بیان احساسی است.

از بسیاری از مادران نسل اول و دوم انتظار می‌رود که به فرزندان خود، زبان جدید را در کنار حفظ زبان مادری آموزش دهند و تصور می‌رود که زبان مادری عنصر اصلی تعیین‌کننده هویت فرهنگی است.

تاثیر تروما بر مادری

تجربه خشونت بین فردی قبل و بعد از مهاجرت، نقش مهمی در شکل‌گیری هویت مادری بسیاری از زنان مهاجر دارد.

خشونت علیه زنان، مانند خشونت خانگی و تجاوز جنسی، در سرتاسر جهان به حد اپیدمی رسیده است و در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی-اقتصادی ادامه دارد.

کیفیت زندگی زنان و کودکان به طور پیچیده‌ای با تجربه آسیب‌های بین فردی مرتبط است.

در برخی از موارد، مهاجرت می‌تواند فرصتی را برای مادران مهاجری که با خشونت‌های گذشته و یا کنونی کنار می‌آیند، فراهم کند تا به منابع مراقبت‌های پزشکی و سلامت روان دسترسی پیدا کنند که ممکن است در کشورهای مبدأ در دسترسشان نبوده باشد.

در موارد دیگر، استرس ناشی از مهاجرت می‌تواند خطر خشونت علیه مادران و کودکان را تشدید کند.

تغییر در مفهوم نقش‌های جنسیتی

شکل‌گیری هویت نقش جنسیتی، با تغییر هویت‌های فرهنگی در زنان مهاجر ارتباط تنگاتنگی دارد.

اگرچه دختران و پسران جنبه‌های هر دو والدین را درونی می‌کنند، دختران تمایل دارند کمتر از مادر خود جدا بمانند. جدایی جسمی و روانی از مادر، برای زنان مهاجر نسل دوم در شکل‌گیری هویت مادری تشدید می‌شود.

مادر شدن شامل شناسایی دوگانه برای زنان، هم به عنوان مادر و هم به عنوان فرزند است.

مادر شدن در کشوری جدید مستلزم احیای خاطرات مادر خود و ارزش‌ها و سنت‌های والدین است که در ریشه‌های فرهنگی فرد نهفته است.

تلاش برای حفظ ارزش‌ها و سنت‌های فرهنگی ممکن است در مادران نسل اول و دوم به شکلی غیرمنتظره بروز پیدا کند. برای مثال ممکن است تصمیم بگیرند که فرزندان خود را در کلاس‌های مذهبی و یا زبان یا در کنار سایر کودکان و خانواده‌هایی با پیشینه قومی مشابه ثبت‌نام کنند. این تلاش‌ها برای برقراری ارتباط مجدد با فرهنگ مبدأ می‌تواند کارکرد تطبیقی سوخت‌گیری را انجام دهد. (اختر، 1999)

مهاجرت و رابطه مادر و فرزندی

ماهیت و کیفیت رابطه مادر و کودک، در ادبیات روان‌شناختی مورد توجه گسترده قرار گرفته است.

نظریه دلبستگی و نظریه روانکاوی، به طور خاص حساسیت مادر را در حوزه ویژگی‌های رفتاری شخصیتی مادر یا مراقب و تأثیر آن بر رشد کودک بررسی می‌کنند. در مهاجرت، رابطه سالم روان‌شناختی مادر و فرزند به چالش کشیده می‌شود و مادر معمولاً با ارزش‌های فرهنگی متفاوت از والدین و یا قطع ارتباط از والدین و نیز بازنمایی‌های فرهنگی خود دست‌وپنجه نرم می‌کند.

همچنین بسیاری از مادران مهاجر و نسل دوم، با چالش تربیت فرزندان خود برای حفظ حس وابستگی متقابل به مادر، در جامعه‌ای که برای استقلال ارزش قائل است، روبه‌رو هستند.

نقش روان‌درمانی در ایجاد هویت مادری دوفرهنگی

روان‌درمانی با مادران مهاجر، درمانگر را ملزم می‌کند که وظیفه خاص کمک به بیمار را برای ادغام هویت‌های چندگانه‌اش که زمینه‌های شخصی، حرفه‌ای و اجتماعی را دربرمی‌گیرد، به عهده بگیرد.

تأیید کار دشوار زنان برای سازگاری با یک کشور جدید و در عین حال مادر شدن در یک سرزمین خارجی، یکی از مهمترین جنبه‌های روان‌درمانی با مادران مهاجر است.

مادر شدن در یک سرزمین خارجی مستلزم تغییر هویت فرهنگی و مادری فرد است. فانتزی‌های پیش از مهاجرت، مهاجرت واقعی به یک کشور جدید و تجربیات پس از مهاجرت، شکل‌گیری حس هویت و شایستگی مادر مهاجر را در تربیت فرزندان برای سازگاری با دو یا چند فرهنگ زیر سوال می‌برد.

همچنین مذاکره مجدد در مورد نقش‌های جنسیتی، جزء ضروری شکل‌گیری هویت مادر مهاجر است.

مادر شدن در فرهنگ جدید مستلزم آن است که مادر به یک سیستم حمایتی وابسته متکی باشد که ممکن است شامل همسر یا شریک زندگی، والدین، بستگان، دوستان و متخصصان بهداشت روان باشد.

روان‌درمانی که به تأثیر متقابل عوامل درون‌روانی و اجتماعی در تجربه مادر می‌پردازد، می‌تواند نقش مهمی در شکل دادن به سازگاری روانی مادر و عملکرد کلی خانواده داشته باشد.


[1] MOTHERING IN A FOREIGN LAND

[2] Pratyusha Tummala-Narra

error: Content is protected !!