ما همه مهاجریم حتی آنها که در وطن خویش اند
ما همه مهاجریم حتی آنها که در وطن خویش اند

بارداری و سقط جنین چشم اندازی روانکاوانه

بارداری و سقط جنین

چشم انداز روانکاوانه به بارداری، سقط جنین عمدی و سقط جنین ناخواسته

نویسنده: دینورا پاینز

زمان مطالعه: 12 دقیقه

مقدمه


امروزه نگاه روانکاوانه به بارداری و درک آن با این رویکرد بیش از پیش توجه و علاقۀ پژوهشگران را برانگیخته است. با این حال، هرچند سقط جنین خواسته موضوع برخی پژوهش‌ها قرار گرفته، کمتر به تحلیل سقط جنین ناخواسته و علل و پیامدهای روان شناختی آن پرداخته شده است.

 


در هردوی این پدیده ها، یعنی تجربۀ سقط جنین خواسته و ناخواسته، زن باردار می‌شود؛ به عبارتی وارد یک مرحلۀ رشدی طبیعی در چرخۀ زندگی می‌شود اما بارداری‌اش به سرانجام نمی‌رسد و به تولد کودک زنده نمی‌انجامد.

اولین بارداری و هویت زنانه

اولین بارداری به عبارتی حرکت از بی فرزندی به سمت والد شدن یک مرحلۀ تکامل طبیعی است و نقطه ای بی بازگشت در مسیر جستجوی طولانی مدت برای هویت زنانه؛ و در نتیجه آشفتگی عاطفی و روان شناختی بسیار زیادی دارد.

دوران بارداری زمانی است ارزشمند برای آماده‌سازی عاطفی در راستای مادرشدن و مرحله‌ای مهم از فرایند جدایی – تفرد زن باردار از مادرش. زن باردار قبلا در نوجوانی به واسطۀ بدن بالغ و بعد در جوانی با برقراری اولین رابطۀ جنسی بدن خود را متمایز از بدن مادرش تجربه کرده و حالا با ورود به مرحلۀ بارداری مالکیت مادر بر بدن دختر متوقف می‌شود. بنابراین در این نقطۀ بحرانی تعارضات مربوط به مراحل قبلی رشد احیا شده و زن جوان باید به موقعیتِ انطباقیِ جدیدی در دنیای درونی و بیرونی خود دست یابد.

سقط ناخواسته

سقط ناخواسته معمولاً در سه ماهۀ اول بارداری رخ می‌دهد به عبارتی در زمانی که زن باردار آگاهانه جنین را در حکم بخشی جدایی ناپذیر از خود تجربه می‌کند. با توجه به این وضعیت و نیز با توجه به وجود معضلات روانی جهان شمول در دوران بارداری و با در نظر گرفتن اثر تغییرات زیستی بدن بر زندگی روانی می‌توان این احتمال را در نظر گرفت که سقط جنین ناخواسته راه‌حلی روان-تنی برای حل یک معضل روانی باشد.

بدین معنا که تغییرات روانی و بدنی بر روی هم تأثیر می‌گذارند و رابطۀ میان آن‌ها به یک زن این مجال را می‌دهد که ناخودآگاه از بدن خود برای جلوگیری از تعارض روانی استفاده کند؛ و ممکن است سقط جنین مصداق چنین استفادۀ ناخودآگاهی از بدن باشد. راه حلی که با گرفتن زندگی از جنین و انکار زندگی برای او به معضلی که حل آن دشوار است پایان می‌دهد.

تعارض‌های روانی بارداری و راه‌های جایگزین آن

دوسوگرایی یعنی داشتن احساسات دوگانه و متضاد آمیخته با هم نسبت به یک موضوع، چه پنهان و چه آشکار، و در همۀ روابط والد-کودکی وجود دارد؛ به عبارتی هم در رابطۀ زن باردار با مادر خود وجود داشته و یا همچنان وجود دارد و هم در رابطۀ او با فرزند آینده اش.

در دوران بارداری وضعیت هم زیستی مادر باردار و جنین ممکن است احساسات دوگانۀ شدیدی را هم در نسبت با جنین و هم در نسبت با مادرش(مادر زن باردار) فعال کند؛ و این موضوع سازوکار دفاعی واپس‌روی را فعال می‌کند؛ بدین معنا که مواجهه با موقعیت تنش‏زا سبب عقب نشینی فرد به مراحل ابتدایی تر رشدی می‌شود تا از موقعیت اضطراب آور فعلی دور شود.

در زمان فعال شدن واپس روی، اگر زن باردار کسی باشد که با مادرش تجربه ای «به اندازۀ کافی خوب» داشته است، واپس روی موقت به همانندسازی اولیه با مادر حیات‌بخش و سخاوت‌مند، یک مرحلۀ لذت‌بخش در رشد او خواهد بود.

اما درباره زنانی که احساسات دوگانۀ آن‌ها نسبت به مادرشان حل نشده است و یا درگیر احساسات منفی درباره خویش، شریک جنسی، یا ابژه‌های مهم گذشته‌اند، مرحلۀ واپس‌روی فرافکنی چنین احساساتی را برروی جنین تسهیل می‌کند و ممکن است جنین پیش از تولد در ذهن مادر هویت منفی پیدا کند.

دو روش جایگزین برای رفع این تعارض وجود دارد: یکی اینکه جنین حفظ شود، یعنی مادر زندگی یا مادری را تسهیل کند؛ و دوم اینکه جنین از نظر جسمی پس زده شود و سقط شود، یعنی زن باردار هم مادری و هم زندگی را از بین ببرد. در سقط عمدی این فرایند آگاهانه است و در سقط ناخواسته به شکل ناآگاهانه و در حکم یک راه حل روان-تنی رخ می‌دهد.

 

بنابراین زنانی که مادران «به قدر کافی خوب» را تجربه کرده اند، از لحظۀ تأیید بارداری در فانتزی‌های آگاهانه و رؤیاهای ناخودآگاهشان شروع به سرمایه‌گذاری عاطفی بر جنین می‌کنند و در نتیجه به مادرانی خوب تبدیل می‌شوند. برای این زنان تجربۀ سقط جنین تجربۀ  فقدانی دردناک است که نیازمند سوگواری است.

اما برای زنانی که رابطۀ اولیه‌شان با مادر با ناامیدی و خشم و گناه همراه بوده است، جنین بخشی از بدن است که همان طور که شکل گرفته می‌تواند از بین برود. در چنین زنانی خواست بارداری هدف مادرانه ندارد، بلکه بارداری ممکن است برایشان وسیلۀ ناخودآگاهی باشد برای تأیید هویت جنسی زنانه یا بلوغ یک فرد بزرگسال.

در فانتزی‌ها و رؤیاها و واقعیت آن‌ها جنین یک کودک نیست، بلکه بخشی از سلف بد یا ابژۀ بد درونی است که باید از بین برود. در این موارد از دست دادن خواسته یا ناخواستۀ جنین تسکین است و نه فقدان؛ گویی مادر بد درونی به کودکش، یعنی به زن باردار، اجازه نداده که خود مادر شود.

تجربیات بالینی

در اینجا به سه تجربۀ بالینی مرتبط با معضل دوسوگرایی و راه حل‌های جایگزین آن اشاره می‌شود:

مورد بالینی اول

مورد بالینی اول زنی از بازماندگان هولوکاست است که در نوجوانی به آشویتس رفته و در آنجا شاهد مرگ پدر و مادرش بوده است. او پس از آزادی به انگلستان رفت و ازدواج کرد و آرزو داشت باردار شود. برای او مانند بسیاری دیگر از بازماندگان هولوکاست، کودکان نمایانگر بازگشت به زندگی نرمال از یک دنیای روان‌پریش‌ و ساختن دوبارۀ زندگی بودند. او سه بار باردار شد اما هربار جنینش سقط شد.

در بررسی روانکاوانه مشخص شد که او واقعیت امروزش را نیز مثل واقعیت آشویتس می‌گذراند. او فرایند سوگواری برای والدینش را سپری نکرده بود؛ چون با اینکه جسد مادرش را دیده بود اما اجازه نمی‌داد او در ذهنش بمیرد و بنابراین انجام فرایند سوگواری برایش غیرممکن می‌شد.

زنده‌ماندن برای او با احساس گناه همراه بود و نمی‌توانست به دو جنبۀ حیاتی همانندسازی هیجانی در بارداری دست پیدا کند: یعنی همانندسازی با مادر خودش و همانندسازی با جنین چنان که گویی خود اوست. همانندسازی با جنین برایش تروماتیک و تحمل ناپذیر بود.

هرچند آرزوی بارداری تمایل ناخودآگاه او برای تولد دوباره و یک خود جدید بود،  در ذهنش هیچ جایگزین جدیدی برای یک مادر کشته‌شده و یک کودک آسیب‌دیده وجود نداشت. بنابراین سقط جنین راه حلی روان-تنی بود که او را قادر می‌ساخت تا از تکرار سرنوشت مادرش برای خودش و نیز از تکرار سرنوشت خودش برای کودکش جلوگیری کند.

مورد بالینی دوم

مورد بالینی دوم زنی است که دیر ازدواج کرده و می‌خواهد تا قبل از یائسگی آرزوی فرزندداشتن را تحقق بخشد. او تنها دختر زن شاغلی است که زنانگی خود و دخترش را بی‌ارزش جلوه می داد و دائما توانایی‌های جسمی و دستاوردهای آکادمیک پسرانش را تحسین می‌کرد.

او آگاه بود که در تمام دوران کودکی می‌خواسته پسر باشد تا بتواند عشق مادرش را به دست بیاورد. او به مدد هوش سرشارش به سطوح علمی بالا دست یافت و تحسین مادرش را به دست آورد اما همچنان از زنانگی و بدن زنانۀ خود ناراضی بود چون مادرش برای آن ارزشی قائل نبود.

او باردار شد و گرچه به شکل آگاهانه خوشحال بود اما با پیشرفت بارداری احساسات دوگانۀ ناخودآگاه او پیرامون فرزند آینده‌اش آشکار شد. او نه به سلامت خود رسیدگی می‌کرد و نه به سلامت جنینی که مشخص شده بود پسر است؛ در واقع او با مادری همانندسازی کرده بود که او را نجات نداده بود.

مورد بالینی سوم

مورد بالینی سوم زنی است که احساسات منفی اگاهانه درباره مادر خود و مادرانگی خود داشت و این احساسات به شکل سقط‌های عمدی خود را نشان می‌داد. با این حال او با هر بار بارداری نشان می‌داد که چقدر هویت زنانه برایش مهم است. او از مادرش شنیده بود که به‌خاطر وزن زیادش در هنگام تولد باعث شده مادرش زایمان سختی داشته باشد.

مادرش به او می‌گفت که چه کودک بدی است و حتی در رحم مادر نیز سرپیچی می‌کرده است و زمانی که مادر تلاش می‌کرده او را سقط کند با او می‌جنگیده است. بنابراین او با تصویری از خودش در جایگاه یک کودک بد و تصویری از مادر درونی‌اش در جایگاه یک قاتل بالقوه مواجه شد. بنابراین فانتزی چسبیدن به زندگی علی‌رغم تلاش مادر قدرتمند برای سقط او پایه و اساسی برای خودشیفتگی و فانتزی همه‌توانی در او شده بود؛ فانتزی‌ای که با تصمیم‌گیری او دربارۀ مرگ و زندگی یک جنین به عمل درمی‌آمد.

نتیجه گیری

زنانی که خواسته یا ناخواسته سقط جنین می‌کنند احتمالاً در ناخودآگاه با تصویری از مادر سخاوتمند خود و ظرفیت مادری در او با مشکل مواجه‌اند. این افراد مادر خود را از یک طرف ابژۀ سخاوتمند و قدرتمند و حیات‌بخش می‌بینند و از طرفی در نقطۀ مقابل او را مادری قاتل و جادوگر می‌بینند که می‌خواهد از دخترش انتقام بگیرد.

دشواری در ادغام این دو بخش و تبدیل آن به یک «مادر به اندازۀ کافی خوب» ممکن است منجر به رابطۀ دوسوگرایانۀ منفی بین مادر و دختر شود. پدیدۀ سقط که زندگی را از جنین می‌گیرد می‌تواند برای این تعارض روانی یک راه‌حل روان-تنی فراهم کند. اگر بیمار در دوران بارداری تحت جلسات درمان تحلیلی باشد، تجزیه و تحلیل تعارض‌های وی ممکن است منجر به بارداری موفق و تولد یک کودک شود.

 

 

منبع: چشم‌انداز روانکاوانه به بارداری، سقط جنین برنامه‌ریزی‌شده و سقط جنین ناخواسته

Pregnancy, Miscarriage and Abortion. A Psychoanalytic Perspective, Dinora Pines

تجربه مهاجرت و تجربه کودکی

error: Content is protected !!